فروش کارهای مایکل جکسون و جانت جکسون

فروش کارهای مایکل جکسون از ابتدا تا انتها

فروش کارهای مایکل جکسون و جانت جکسون

فروش کارهای مایکل جکسون از ابتدا تا انتها

زندگینامه ی مایکل جکسون(سالهای 1976 تا 1982)

قسمتی از زندگینامه ی مایکل جکسون(سالهای 1976 تا 1982)برای خواندن زندگینامه به ادامه ی مطلب بروید. 

 سالهای 1976 تا 1982

در جوئن سال 1976، مایکل و برادرانش در نمایش هفتگی شبکه ی تلویزیونی سی.بی.اس برنامه ای با نام «شوهای متنوع از جکسونز» (Variety Show The Jacksons) اجرا کردند. مایکل بعدها گفت: ”اجرای آن برنامه یک حماقت بود. من از تک تک لحظه های آن برنامه بدم آمد.“ این شو بر اساس اجراهای کاباره ای موفق گروه جکسون فایو در لاس وگاس، طراحی شده بود.
[ که مایکل بر خلاف این شوی جدید، از آن لذت برده بود.] مایکل: ”فکر میکنم که اجرای سریال تلویزیونی بدترین چیزی باشد که هنرمندی که در زمینه ی ضبط موسیقی فعالیت میکند بتواند انجام دهد. من هرگز دوباره این کار را انجام نخواهم داد. من یک کمدین نیستم. من یک مجری تلویزیونی نیستم. من یک موسیقیدان هستم.
این شو، به دلایلی از طرف مردم مورد استقبال قرار گرفت. سی.بی.اس واقعا در صدد بود که ما را برای ادامه ی کار نگاه دارد. اما من میدانستم که اجرای این شو یک اشتباه بوده است.“ آلبوم «جکسونز»، اولین آلبومی که برای کمپانی موسیقی اپیک تهیه کردند، شامل آهنگهای شماره یک، نظیر «خوش بگذران» (Enjoy Yourself) و «راه درست را به تو نشان میدهم» (Show You The Way To Go) بود. دومین آلبوم آنها «همه جا رفتن» (Going Places) بود که با آلبوم اول آنها تفاوت داشت. در این آلبوم آهنگهای رقص زیادی وجود نداشت، و بیشتر آهنگهای آن حامل پیام بودند. در سپتامبر 1977، موتون حق تهیه ی فیلمی از نمایش ویز (Wiz) را که نسخه ای جدید از فیلم فوق العاده ی جادوگر شهر از، و با بازی بازیگران سیاه پوست بود، به دست آورد. مایکل: ”موتون این نمایش را به یک علت خریداری کرد. تا آنجایی که میدانم وجود دایانا راس در این نمایش، بهترین دلیل ممکن بود.“ دایانا راس که نقش دوروتی را بازی میکرد، به مایکل پیشنهاد داد که تکه ای از نقش یکی از کاراکترهای این نمایش را بطور آزمایشی بازی کند.مایکل نقش مترسک را انتخاب کرد. زیرا فکر میکرد که این شخصیت، بیش از سایر شخصیت ها با او همخوانی دارد. مایکل: ”وقتی سیدنی لومت کارگردان این نمایش برای ایفای این نقش، به من تلفن کرد، احساس غرور کردم و در عین حال کمی هم ترسیدم.“


[فیلم Wiz] گریم کردن مایکل و تبدیل او به یک مترسک، پنج ساعت طول میکشید. و این کار به مدت شش روز در هفته تکرار میشد. مایکل از بازی در این فیلم خوشش آمده بود. مایکل: ”فیلم ویز، به من الهامات و قدرت تازه ای بخشید. متن نمایش ماهرانه نوشته شده بود. نقش من [به عنوان یک مترسک] در این فیلم، اینگونه بود که من تکه های روزنامه را که در لباس حصیری ام مخفی شده بود، بیرون میکشیدم و میخواندم. اما نمیدانستم با آنها چه کار کنم. من در لباسم، تمام جوابها را داشتم اما سوالات را نمی دانستم.  آن روز در حال اجرای صحنه ی کلاغ ها بودیم. سایر بازیگران در لباس کلاغ بودند و حتی صورتشان هم مشخص نبود.  بنظر میرسید که آنها متن قبل و بعد از قسمت مخصوص خودشان را میدانستند. من هم قسمت مخصوص خودم را خوانده بودم ولی آن را بیش از یک یا دو بار، بلند تکرار نکرده بودم. کارگردان مرا صدا زد تا تکه ی روزنامه را از لباسم بیرون بکشم و بخوانم. یک نقل قول بود. اسم نویسنده، سقراط (ساکراتیز) پایین متن نوشته شده بود. من این اسم را پیش از آن خوانده بودم اما هرگز آن را تلفظ نکرده بودم. بنابراین آن را ساکریس خواندم، زیرا همیشه تصور میکردم که اینطور تلفظ میشود. یک لحظه همه جا ساکت شد و بعد صدای یک نفر را شنیدم که زمزمه کرد: ساکراتیز.

من به طرف آن مرد نگاه کردم. نتوانستم دقیقا او را به جا بیاورم اما حس کردم که او را میشناسم. او یکی از بازیگران نبود ولی بنظر میرسید که از دست اندرکاران نمایش باشد. یادم می آید که در آن زمان به صورت مهربان و اعتماد بنفس بالای او فکر میکردم. من از اینکه آن اسم را اشتباه تلفظ کرده بودم، کمی خجالت کشیدم. لبخند زدم و از او به خاطر کمکش تشکر کردم. صورتش آشنا بود و یکدفعه مطمئن شدم که او را قبلا دیده ام. او با دراز کردن دستش به طرف من، شک مرا تایید کرد: ”کویینسی جونز، من موسیقی متن نمایش را میسازم.“

 

در حقیقت، مایکل اولین بار کویینسی جونز را وقتی دوازده ساله بود، در لس آنجلس دیده بود.  

مایکل: ”من در آن زمان کوچک بودم اما تا حدودی به خاطر دارم که سمی دیویس مرا به کویینسی جونز معرفی کرد.“  دوستی مایکل و کویینسی جونز از سر صحنه ی فیلمبرداری فیلم ویز شروع شد و به رابطه ی ”پدر ـ پسری“ مبدل گردید. 

 

پس از فیلم ویز، مایکل با کویینسی تماس گرفت و گفت: ”ببین، من تصمیم دارم که یک آلبوم موسیقی بسازم. فکر میکنی بتوانی چند تهیه کننده به من پیشنهاد کنی؟“

مایکل: ”من این را بدون منظور گفتم. سوالم ساده بود اما صادقانه. ما مدتی در باره ی موسیقی صحبت کردیم. بعد از آن کویینسی اسم چند نفر را مطرح کرد و پس از کمی مِن مِن کردن، گفت: ”چرا نمیگذاری من این کار را انجام بدهم؟“

مایکل: ”من واقعا به این موضوع فکر نکرده بودم. پس با لکنت زبان گفتم.... ”البته، ایده ی بسیار خوبی است. من هرگز به این فکر نیافتاده بودم.“.... کویینسی هنوز هم مرا به خاطر این ماجرا دست می اندازد.“

با این تماس تلفنی، کار بهترین و موفقترین گروهِ اواخر دهه ی 80 ـ کویینسی جونز و مایکل جکسون ـ  آغاز شد.


[تیم رویایی: کویینسی و مایکل]


در دسامبر سال 1978، گروه جکسونز با یک آلبوم بسیار موفق با نام «سرنوشت» (Destiny) بازگشت. این آلبوم موفقترین کار آنها بود. در آلبوم «Destiny»، برای اولین بار، کنترل همه چیز در دست خود گروه بود. 
بجز آهنگ «بوگی را سرزنش کن» (Bale It On The Boogie)، بقیه ی آهنگها توسط گروه نوشته شده بود. این آلبوم بزرگترین موفقیت برای آنها به شمار میرفت.

[بوگی، قسمی موسیقی بلوز است با ریتمی تند که با پیانو نواخته میشود.]

جکسونز همچنین کمپانی تولیدات خودشان را با نام تولیدات طاووس (Peacock Productions) تاسیس کردند. 

در سال 1979، مایکل بیست و یک ساله شد و کم کم کنترل کارش را بدست گرفت. 

مایکل: ”قرارداد شخصی ای که پدرم برای کنترل کردن من، با من بسته بود، به پایان رسید. و اگرچه تصمیم سختی بود اما این قرارداد تمدید نشد. آیا این تصمیم، روابط من و پدرم را دگرگون ساخت؟ نمیدانم در قلب او چه میگذشت، اما قطعا احساسات قلبی مرا تغییر نداد. من تنها میخواستم کنترل زندگی خودم را در دست داشته باشم.“

مایکل به نیویورک نقل مکان کرد. جایی که دور از دستان پدرش، میتوانست زندگی مستقل را تجربه کند.

مایکل: ”میخواستم اولین آلبوم یک نفره ی من [برای کمپانی اپیک]، بهترین چیزی باشد که میتوانست باشد.“

 برای آلبوم «غیر معمول» (Off The Wall)، مایکل با یک تهیه کننده ی جدید همکاری میکرد ـ کویینسی جونزِ افسانه ای ـ

مایکل: ”من از این موضوع که یک دوست برنامه هایم را با کمپانی ضبط موسیقی ترتیب میداد، بسیار خوشحال بودم. که همان شخص اتفاقا بهترین انتخاب برای تهیه کنندگی نیز بود.“

در ابتدا قرار بود نام این آلبوم، «دوست دختر» (Girl Friend) باشد. پل مک کارتنی و همسرش لیندا، حتی قبل از آنکه مایکل را ملاقات کرده باشند، آهنگی با همین نام نوشته بودند تا بعدها همراه با مایکل اجرا کنند.

مایکل: ”پل مک کارتنی همیشه برای مردم این داستان را تعریف میکند که من به او زنگ زدم و گفتم که باید با کمک یکدیگر، چند تا آهنگ تاپ بنویسیم. اما نحوه ی آشنایی ما دقیقا به این شکل نبود.

پل مک کارتنی و من، برای اولین بار یکدیگر را در مهمانی ای که در ویلای هارولد لوید برگزار شده بود، ملاقات کردیم. او گفت: ”میدانی، من یک آهنگ برای تو نوشته ام.“... من خیلی غافلگیر شدم و از او تشکر کردم. و او در همان مهمانی آهنگ «Girl Friend» را برای من خواند.“

آنها به هم قول دادند که به زودی با یکدیگر دیدار دوباره ای داشته باشند. اما پروژه های مختلف و مشغله ی زندگی، مانع شد و آنها تا چند سال موفق نشدند در مورد این آهنگ با یکدیگر صحبت کنند. بالاخره پل بر خلاف برنامه ای که برای این آهنگ در نظر داشت، آن را در آلبوم خودش «London Town» قرار داد.

مایکل: ”عجیب ترین چیز موقع ساخت آلبوم «Off The Wall» اتفاق افتاد. کویینسی یک روز نزد من آمد و گفت: ”مایکل، من یک آهنگ دارم که دقیقا مناسب تو است.“ ... او آهنگ «Girl Friend» را برای من نواخت. البته پی نبرده بود که پل مک کارتنی این آهنگ را در ابتدا برای من نوشته بود. وقتی من این موضوع را به او گفتم، خیلی متحیر شد و احساس خشنودی کرد. بعد از این ماجرا، ما سریع آن آهنگ را ضبط کردیم و در آلبوم قرار دادیم. این یک اتفاق باور نکردنی بود.“

بروس سوادین، مهندسی که با کویینسی کار میکرد، آهنگها و میکس آنها را تکمیل کرد. تا به امروز، بروس هنوز هم با مایکل کار میکند و آنها دوستان بسیار خوبی برای یکدیگر هستند.


[بروس ـ کویینسی ـ مایکل]


آهنگ «تا وقتی راضی نشدی دست برندار» (Don't Stop Till You Get Enough) برای مایکل اهمیت زیادی دارد. زیرا اولین آهنگی بود که مایکل به تنهایی آن را نوشت.

مایکل: ”این آهنگ اولین فرصت من بود. و یک راست شماره یک شد. با این آهنگ من اولین جایزه ی یک نفره ی گرمی (Grammy) را دریافت کردم. 

دو تا از موفق ترین آهنگها، «Off The Wall» و «رقص با تو» (Rock With You) بودند. این آهنگها به هر شخصی که آنها را میشنید، احساس آرامش میدادند.

آهنگ بعدی «او از زندگی من رفته است» (She Is Out Of My Life) نام داشت.

مایکل: ”گاهی اوقات برای من سخت بود که به چشمان دخترانی که با آنها قرار ملاقات میگذاشتم، نگاه کنم. حتی اگر آنها را خوب میشناختم. قرار ملاقات ها و روابط دوستانه ای که با دخترها داشتم، هیچ گاه پایان خوشی را که انتظار میکشیدم، به همراه نداشت. همیشه یک مشکلی پیش می آمد. من نمیتوانستم آنها را بیشتر از طرفدارانم دوست داشته باشم.“

”من خیلی درگیر آهنگ «She Is Out Of My Life» بودم. داستان این آهنگ حقیقت دارد. در پایان یکی از قسمتهای های ضبط این آهنگ، کلمات چنان تاثیر عمیقی بر من گذاشت که به گریه افتادم. در تمام آن مدت، من بسیاری از غمها و نگرانی هایم را در خودم ریخته بودم. من بیست و یک ساله بودم. تجربیات مختلف بسیاری داشتم در حالیکه لحظات لذتبخش کمی را تجربه کرده بودم. گاهی وقتها تصور میکنم که زندگی من، تصویری بر روی یکی از آینه های گول زنک داخل سیرک است. بخشهایی از این تصویر بزرگ است و در عوض بخشهای دیگر آن تا حد از بین رفتن کوچک شده است. من نگران بودم که نکند همین مسئله در آهنگ «She Is Out Of My Life» آشکار شده باشد. اما این آهنگ، حس همدردی را در مردم برانگیخت و دانستن این موضوع باعث شد که من کمتر احساس تنهایی بکنم.“

”در مدرسه با هیچ دختری دوست نبودم. دخترهایی بودند که به نظر من جذاب می آمدند اما برای من خیلی مشکل بود که سر صحبت را با آنها باز کنم. من زیادی خجالتی بودم ـ نمیدانم چرا ـ واقعا احمقانه بود.“

”تاتوم انیل اولین دختری بود که با او قرار ملاقات گذاشتم. ما در کلوپ «On The Rox» که در «Sunset Strip» واقع بود، با یکدیگر آشنا شدیم. ما به هم شماره تلفن دادیم و اغلب اوقات به یکدیگر زنگ میزدیم. من ساعتها با او حرف زدم. از خیابان، از استودیو، از خانه. در اولین روز قرارمان به یک مهمانی در عمارت تفریحی هاگ هفنر رفتیم و اوقات خیلی خوبی را در آنجا گذراندیم. آن شب در کلوپ «On The Rox» او برای اولین بار دست مرا گرفته بود. وقتی یکدیگر را ملاقات کردیم، من پشت یک میز نشسته بودم که یکدفعه احساس کردم دست نرمی، دستم را گرفته است. دست تاتوم بود. شاید این برای سایرین هیچ اهمییتی نداشت اما برای من چیز مهمی بود. او مرا لمس کرده بود. این احساسی است که من درباره ی آن دارم. 
در گذشته، مواقعی که درگیر تور بودیم، دخترهای زیادی مرا لمس کرده بودند. پشت دیواری از نیروهای امنیتی، به من آویزان میشدند و جیغ میکشیدند. اما این دفعه متفاوت بود. این یک رابطه ی دو نفره بود. و این همیشه بهترین است.“


[تاتوم ـ مایکل]


تاتوم انیل [در مصاحبه ای در سال 1995]: ”یک بار، یک کنسرت خانگی تشکیل دادیم. مایکل طبل میزد و برادرم گیتار. یک نفر دیگر هم بود که یک ساز دیگر مینواخت. من نوار ضبط شده ی آن را داشتم اما یک جایی گمش کردم.“

مایکل: ”روابطمان واقعا صمیمی شده بود. من عاشقش شدم (و او هم عاشق من شد). برای مدت زیادی، بسیار صمیمی شده بودیم. در نهایت، دوستان خوبی شدیم. هنوز هم هرچند وقت یکبار با یکدیگر صحبت میکنیم. فکر میکنم شما باید بگویید که او اولین عشق من بعد از دایانا راس بود.“

تاتوم انیل بعدها در مصاحبه ای گفت که فکر میکند آهنگ «She Is Out Of My Life»، شرح دوستی آنان در آن هنگام باشد.

مایکل: ”وقتی خبر ازدواج دایانا راس را شنیدم، برایش خوشحال شدم زیرا میدانستم این ازدواج باعث شادی او میشود. با این حال برای من مشکل بود. زیرا مجبور بودم وانمود کنم که از ازدواج دایانا با مردی که هرگز ندیده بودمش، یکه خورده ام. من میخواستم که دایانا خوشحال باشد. اما باید بپذیرم که کمی ضربه خوردم و احساس حسادت میکردم زیرا همیشه عاشق دایانا بودم و همیشه هم خواهم بود.“

”دایانا همیشه خصوصی ترین رازهایش را به من میگوید. ما با یکدیگر چنین روابطی داریم.“


[مایکل ـ دایانا]


”یکی دیگر از دخترهایی که عاشقش بودم، بروکی شیلدز بود. ما برای مدتی به طور جدی عاشق یکدیگر بودیم.“


[بروکی شیلدز ـ مایکل]


بالاخره در آگوست سال 1979، آلبوم «Off The Wall» منتشر شد و موفقیت بسیار بزرگی بدست آورد. مایکل جکسون اولین خواننده ای است که چهار تا از آهنگهای آلبومش [Off The Wall] در بین ده آهنگ پر فروش سال آمریکا قرار گرفت. دو تا از این آهنگها شماره یک شدند. 

همان سال در انگلستان، برای اولین بار در تاریخ موسیقی، پنج تا از بهترین آهنگها بر روی صفحه ای در بازار عرضه شد. آهنگ «Girl Friend» یکی از آنها بود. 

آلبوم «Off The Wall» از انتظاراتی که برای آن میرفت، فراتر رفت و در هر دو جدول آهنگهای پاپ و راک، موفقیتهای چشمگیری بدست آورد. با انتشار این آلبوم، مردم جهان، مایکل جکسون جدیدی را نظاره کردند. 

«Off The Wall»، مایکل را  به پرنس پاپ بدل کرد.

مایکل در مراسم گرمی سال 1979، نامزد دریافت جایزه ی بهترین خواننده ی «R&B» (تلفیقی از موسیقی جاز و بلوز با ریتمی تند _ Rhythm and Blues) شد و البته این جایزه را نیز دریافت کرد.

مایکل: ”گرچه «Off The Wall» یکی از محبوبترین آلبومهای سال شده بود، اما تنها در یک زمینه نامزد دریافت جایزه شد. به خاطر می آورم که هنگام شنیدن این خبر، کجا بودم. احساس کردم که از جانب همرده هایم نادیده گرفته شده ام و این به من ضربه زد. مردم بعدها به من گفتند که این مسئله باعث تعجب دست اندرکاران صنعت موسیقی نیز شده بود. من به خودم گفتم: ”تا دفعه بعدی صبر کن. آنها نمی توانند آلبوم بعدی را نادیده بگیرند.“... من مراسم را از تلویزیون نگاه کردم. و از برنده شدن در همان یک زمینه هم احساس خوبی داشتم. اما هنوز هم به خاطر چیزی که رد شدن از جانب همرده هایم میدانستم، احساس غم و ناراحتی میکردم. و تمام فکرم متوجه ی آلبوم بعدی بود.“

”من میتوانم نسبت به آثاری که خلق میکنم، بسیار واقع بین باشم. و اگر چیزی درست از آب درنیاید، میتوانم احساسش کنم. اما وقتی که کار بر روی یک آلبوم تمام شده را از سر میگیرم، میتوانید مطمئن باشید که من ذره ذره ی انرژی و استعداد خدادادی ام را بر روی این کار گذاشته ام. «Off The Wall» از طرف هوادارانم، به خوبی مورد استقبال قرار گرفته بود و فکر میکنم به همین دلیل بود که نامزد نشدنم برای دیگر جوایز گرمی به من آسیب رساند. این تجربه، آتشی در وجودم روشن کرد. تمام آنچه که به آن فکر میکردم، آلبوم بعدی و کارهایی بود که باید با آن انجام میدادم. میخواستم واقعا فوق العاده باشد.“

بله، در مراسم گرمی بعدی، دنیا چیزی را نظاره میکند که تا آن زمان ندیده بود.

درست پس از آنکه کار بر روی «Off The Wall» به اتمام رسید، مایکل و برادرانش درگیر ساخت آلبوم «پیروزی» (Triumph) شدند. این آلبوم در سپتامبر 1980 منتشر شد. و به مدت بیست و نه هفته، به ترتیب در رده های اول و دهم جدول آلبومهای پر فروش سیاه پوستان و پاپ جای گرفت.

مایکل: ”در آهنگ «قلب شکن» (Heart Break Hotel) یک نوع حس انتقام وجود داشت. مفهوم انتقام برای من جالب است. زیرا نمیتوانم درکش کنم. انتقام گرفتن از یک نفر، به خاطر کاری که در حق شما مرتکب شده و یا شما تصور میکنید که مرتکب شده است، برای من کاملا بیگانه است.... اگر آهنگهای «Heart Break Hotel» و «بیلی جین» (Billie Jean)، که بعدها منتشر شد، تصویر نامناسبی از زنان به نمایش میگذارد، به این معنا نیست که این نظر شخصی من در باره ی زنان است. لازم به گفتن نیست که من مناسبات بین زنان و مردان را دوست دارم. این یک قسمت طبیعی از زندگی است و من زنان را دوست دارم. من تنها فکر میکنم، وقتی که از جنسیت به عنوان وسیله ای برای باجگیری و یا اعمال زور استفاده میشود، استفاده ای تهوع آور از هدیه ای خدادای است.“

تور «Triumph» به پروژه ای عظیم مبدل میشد. آنها در کنسرتهایشان، از جلوه های ویژه نیز استفاده میکردند که توسط دوگ هنینگ، شعبده باز بزرگ اجرا میشد.

همزمان با انتشار آلبوم «Off The Wall» در آگوست سال 1979، مایکل هم بیست و یک ساله شد و کنترل کارش را بدست گرفت. و این قطعا یکی از وقایع برجسته ی زندگی مایکل بود. این اتفاق برای مایکل اهمیت بسیاری داشت زیرا با موفقیت نهایی آلبوم، این شک که پسربچه ی ستاره ی سابق، تبدیل به هنرمند جذاب کنونی میشود، به یقین مبدل گشت.

برای آلبوم بعدی که «پر هیجان» (Thriller) نام داشت و در ابتدا قرار بود «نور ستاره» (Star Light) نامیده شود، مایکل برای بار دیگر با کویینسی جونز، راد تمپرتون و بسیاری از موسیقیدانانی که در آلبوم «Off The Wall» با او همکاری کرده بودند، مشغول به کار شد.

مایکل: ”یادم می آید یکبار، هنگامیکه بر روی «Thriller» کار میکردیم، با کویینسی جونز و راد تمپرتون در استودیو بودیم. من داشتم پینبال بازی میکردم. 

 

یکی از آنها از من پرسید: ”اگر این آلبوم به اندازه ی «Off The Wall» خوب از کار در نیاید، مایوس میشوی؟“

یادم می آید که ناراحت شدم. از اینکه این سوال حتی پرسیده شده بود، ناراحت شدم. 
به آنها گفتم: ”«Thriller» باید از «Off The Wall» بهتر باشد.“ من گفتم که میخواهم این آلبوم، پرفروش ترین آلبوم تمام دورانها بشود. و آنها شروع کردند به خندیدن. ظاهرا این خواسته به نظر آنان غیر واقع گرایانه می آمد.“

مایکل بار دیگر به پل مک کارتنی پیوست. دو آهنگ «بگو بگو بگو» (Say Say Say) و «دختره مال منه» (The Girl Is Mine)، نتیجه ی همکاری آن دو بود.

در نهایت، کویینسی جونز و مایکل، آهنگ «The Girl Is Mine» را به عنوان اولین آهنگ قطعی شده ی آلبوم «Thriller» انتخاب کردند.

«عشق من نیست» (Not My Lover) عنوانی بود که آنها برای «Billie Jean» استفاده میکردند. زیرا کویینسی با نام «Billie Jean» که مایکل از ابتدا برای این آهنگ انتخاب کرده بود، مخالف بود. کویینسی احساس میکرد که ممکن است مردم فورا به یاد بیلی جین کینگ (Billie Jean King)، تنیسور زن بیافتند.

مایکل: ”بسیاری از مردم درباره ی این آهنگ از من پرسیده اند. و جوابش بسیار ساده است. این آهنگ در مورد دختری است که ادعا میکند من پدر فرزندش هستم و من از بیگناهی خودم دفاع میکنم زیرا که این بچه، پسرِ من نیست.

 

این مسئله برای برخی از برادرانم پیش آمده است و من همیشه از این موضوع بسیار متعجب میشدم. نمیتوانستم بفهمم آن دخترها چطور میتوانستند بگویند که فرزند کسی را در شکم دارند، درحالیکه چنین چیزی حقیقت نداشت. من حتی نمیتوانم در باره ی گفتن چنین دروغی، فکر کنم.“

ادی ون هالن، پذیرفت که در نواختن آهنگ «باهاش مبارزه کن» (Beat It) همکاری کند. او به تنهایی گیتار را فوق العاده اجرا کرد. و همچنین استیو پرکارو [توتو]، استیو لوکدر، گرِگ فیلینگانز، لوئیس جانسون و وینسنت پرایس از افرادی بودند که در این آلبوم با مایکل همکاری داشتند.

عاقبت، مایکل و کویینسی از طرف کمپانی ضبط، سخت تحت فشار قرار گرفتند که هرچه زودتر آلبوم را به اتمام برسانند.

 

مایکل: ”وقتی کمپانی به شما فشار می آورد که هرچه زودتر کار را تمام کنید، شما واقعا تحت فشارید. و ما را نیز برای آلبوم «Thriller» سخت تحت فشار قرار داده بودند. آنها گفتند که این آلبوم باید درست در یک تاریخ معین به پایان برسد. انجامش بدهید یا بمیرید.

بنابراین ما در موقعیتی قرار گرفتیم که داشتیم خودمان را میکشتیم تا کار را درست در زمان تعیین شده به پایان برسانیم. بر روی میکس آهنگها بسیار سازش کردیم و همینطور اینکه کدام آهنگها باید بر روی آلبوم قرار بگیرند. آنقدر از سر و ته آهنگها زدیم تا بالاخره کل آلبوم یک چیز بی سر و ته شد.


[اسپیلبرگ ـ مایکل ـ کویینسی]


وقتی بالاخره به آهنگهایی که قرار بود تحویل بدهیم، گوش دادیم؛ «Thriller» آنقدر به نظرم افتضاح آمد که به گریه افتادم. ما سخت تحت فشار بودیم زیرا در همان زمان که سعی میکردیم «Thriller» را به اتمام برسانیم، در حال کار بر روی «داستان ای.تی» (The E.T Story Book) بودیم و آن را نیز باید در زمان تعیین شده به پایان میرساندیم. مثل این بود که تمامی آدمهایی که در استودیو بودند، با یکدیگر سر جنگ داشتند، و ما به این حقیقت تلخ رسیدیم که میکس آهنگهای «Thriller» به درد نمیخورد.

همانجا در استودیو نشستیم، استودیوی وستلیک در هالیوود، و به تمام آهنگهای آلبوم گوش دادیم. من از شدت غم، ویران شده بودم. تمامی احساسات فرو خورده شده ام را به یکباره بروز دادم. عصبانی شدم و اطاق را ترک کردم. به افرادم گفتم که ”ما این آلبوم را منتشر نمیکنیم. با سی.بی.اس تماس بگیرید و بگویید که آنها این آلبوم را دریافت نمیکنند. ما این آلبوم را به آنها نمیدهیم. همین که گفتم.“

در آخر فهمیدم که باید تمام آلبوم را دوباره از اول میکس کنم. وقتی این کار انجام شد.... بوم!... آلبوم «Thriller» مثل بمب صدا کرد و تمامی رقبا را در آمریکا کنار زد. سی.بی.اس نیز میتوانست تفاوت بین آنها را تشخیص دهد. «Thriller» پروژه ی پر زحمتی بود.“

 

منبع: 

eMJey.com



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد